این یادداشت را در ادامه ی این پست مینویسم:
مغلوب شدیم
خود را به گند کشیدیم
زیر دست و پای گروه له شدیم
از هر دیوار کوتاهی هم سرمان را پایین تر آوردیم تا کوتاه تر شویم.
خود را به عددی که فکر میکردیم به ثبت رسانده ایم قانع کردیم
و واقعا که هستی مان به یک شماره که نه...به یک حماقت ثبت شد
انقدر احمق بودیم که فکر میکردیم همه چیز همان شماره است و همان عدد ...و تعداد
پس مرده باد ۲۷ که نه... همه ی آن سی دانشجویی که مثل بز که نه ؛بزغاله نشستیم تا هر چه میخواهند سرمان بیاورند این مفتخوران نشسته بر صندلی های طبقه ی نمیدانم چندم...
حالا هر چقدر بخواهیم میتوانیم بگویییم که نه ما گوسفند نیستیم و ... اما کی باور میکند؟
خیلی خب... میدانم که باید توضیح بدهم. البته برای کسانی که یا دیگر جوجه نیستند و یا هنوز جوجه نشده اند و یا کلا در اطراف این مزرعه ی علوم اجتماعی نمیچرخند...(یا شاید هم این فعل آخری را باید بدون خ مینوشتم!)
مساله خیلی ساده است. ما یک سری جوجه بودیم که فکر میکردیم میتونیم یک مرغی خروسی چیزی بشیم. و فکر میکردیم جهت نیل به این هدف مقدس کلاسهای دکتر اباذری بهترند.(آخر تجربه نشان داده جوجه هایی که رفتند سر بقیه کلاسها یا تبدیل شدند به جوجه اردک زشت یا اینکه جوجه رفتند تو بره اومدن بیرون!)
ما جوجه ها اول کم بودیم. شاید کمتر از انگشتان یک دست. ولی شدیدا عزم کرده بودیم که مرغ و خروس بشویم نه چیز دیگر! پس شروع کردیم به جیک جیک با دیگر جوجه ها و به همه شان گفتیم که نظریه فقط اباذری...و گند زدیم به هر استاد دیگری که بود!
بعد شد روز انتخاب واحد و ما بودیم که دقیقه به دقیقه چک میکردیم آمار سایت را و هی بیشتر باز میماند دهانمان... نظریه ی اباذری تشکیل که میشد هیچ داشت پر هم می شد.
خیلی ساده بودیم.. خیلی... که فکر میکردیم دیگر مشکلی نیست و زندگی زیباست و ... فکر میکردیم همیشه مشکل این عدد بوده و جوجه های قبلی چون میترسیدند که سر کلاس جیک جیک کنند و فکر میکردند با این کار جیکنامه ی تحصیلی شان خراب می شود و ...
ما فکر میکردیم که اگر ما همه ی آن سی جوجه دست در دست هم دهیم و این کلاس را انتخاب کنیم کلاس تشکیل می شود...
سه ماه گذشت و ما همچنان خوشحال و شاد و خندان بودیم. تا این که شد یکشنبه ی اول سال تحصیلی. فهمیدیم که بعله... جناب دکتر اباذری دقیقا همان ساعت هایی که با ما کلاس دارند با نو مرغ و خروسان ارشد هم کلاس دارند.
از این سوتی عمیق تر یعنی... به قول خودشان اجتماع نقیضین محال و از این چیزا... یک نفر در عین حال چند جا میتونه باشه مگه؟
آن هم نه یکی نه دو تا بلکه ۳ تا . و همه ی این ۳ تا تداخل دارند با کلاس دیگری یعنی در کل ۶ تا!
یعنی شما تصور کنید که یک نو جوجه ی ۵ ساله هم این را می فهمد که یک نفر را نمیشود نصف کرد... و جتالبتر اینجاست که بدانید این اتفاق مال امسال نیست فقط. پارسال هم دقیقا همین اتفاق افتاده بوده.
و راه حل جالبتر از این میبینید که خیلی راحت میگویند کارشناسی را حذف میکنیم. و یکی از دوستان می آیند برای تدریس...
البته من نمیدانم چرا همیشه فراموش میکنم این جمله ی کاربردی شریفه را و همینجا از روح مرحوم گل آقا عذر میخوام!
هر گاه نتوانستی مسئله ای را حل کنی صورت مسئله را پاک کن!
خب بله... قضیه خیلی ساده است. اندر فواید در و دیوار که هر چه بگویم کم گفته ام. این مزرعه ی ما هم تا دلتان بخواهد دیوار دارد. خصوصا وقتی شروع میکنی به حرف زدن این دیوار ها را کشف میکنی. و البته هر چیزی در این دنیای مدرن سایزها و اندازه های مختلف دارد و انگار که دیوار کوتاهتر از دیوار ما جوجه ها پیدا نکردند. همیشه همین طور است. نو مرغ ها ارجحیت دارند.
حالا یکی نیست بگه لطفا رک باشید و انقدر شعار ندید که ما جوجه ها را ترجبح میدهیم و اولویت با آنهاست و ۳۰ نفرند و ...
و بدبختی اینجاست که هیچ کس دردت را نمیفهمد. خودش هم نمیفهمد. که اگر میفهمید نمیگفت من ترم دیگر صاحبنظران ارائه میدم. یا اینکه بیاید سر کلاسای ارشد
هیچ کس نمیفهمه
هیچ کس نمیفهمه که وقتی داری جایی درس میخونی که اونهایی که بهت درس میدهند هیچ اهمیتی برای نظر تو قائل نیستند در صورتی که افه اش را بلدند بیایند.
اونها حتی به سیستم های مسخره ی خودشون هم پایبند نیستند. خودشان دارند به آدم می گویند که بیا و انتخاب کن. (توهم آزادی و ...) ولی بعدش...
این انتخاب واحد هم برای خودش فلسفه ای دارد مثلا. وقتی یک درس را چند نفر ارائه می دهند و آدمها خودشان می توانند انتخاب کنند و سر کلاس کسی بروند که تشخیص بدهند بهتر درس می دهد یا بهتر از او چیز یاد میگیرند. حالا فکر کنید که بعد از این همه تصمیم و برنامه ریزی این همه آدم یکهو بیایند بگویند که کلاس حذف می شود تشریف ببرید منزل. یا اینکه این ترم یک معلم دیگر می آید سرتان لطفا همکاری فرمایید!
به همین راحتی
به همین مسخرگی
این توهین نیست؟
توهین به شعور این همه آدم. یعنی که اصلا مهم نیست که شما چه کلاسی را انتخاب کردید و ما اصل را بر این میگیریم که این انتخاب فقط به خاطر زمان کلاس بوده وگرنه استاد ها که همه گل و بلبل و ... هستند.
این یعنی که شما شعورتان نمی رسد ما برایتان استاد انتخاب میکنیم. یکی نیست بگه شما که میخواستید این بلا را سرمان دربیاورید خب از اوب ارائه نمیدادید که ما برویم جوجه اردک زشت بشویم لااقل
والا دبیرستان هم از این کارها نمیکردند
و مساله اینجاست که تکرار سوتی دیگر فقط سوتی نیست. یعنی من که شک دارم و فقط چون دلیل قانع کننده ای برایش پیدا نکرده ام نگفتم که مطمئنم.
هیچ کس هیچ هیچکس برایش مهم نیست که چی بر سر این دانشجوی بدبخت می آید. این استادان شکم سیر فقط بلدند بیایند سر کلاس و غر بزنند که چرا فلان چیز را نمی دانید و بهمان چیز را نمیخوانید. یکی نیست بگوید اصلا برایتان مهم هست که دانشجو چه کار میکند و کی کجا بالای سرش ایستاده به زور و ... یا فقط بلدید افه بیایید. که مثلا خودتان را اثبات کنید؟!
میدانم خیلی نامنظم و مزخرف نوشتم. دلم میخواست جدی تر و مستند تر از این حرفها باشد. دلم میخواست راه حل های شنیده نشده مان را بگویم و همه ی اتفاقات دیگر را
اما هم خیلی خوابم می آید هم که خیلی عصبانی ام و ذهن آشفته ای دارم
فقط همینقدر بگویم که بدانید:
هیچ کس نمیفهمد...هیچ کس....
یعنی حتی جامع شناسی ادبیاتم ارائه نمی ده!؟ فقط قرار بود درباره نظریه ۳ تو گروه تصمیم بگیرن که.
من موندم شما تو وزارت اطلاعاتی کجایی... تو چجوری از من بهتر میدونی؟!!
اون رو که قطعا نه! چون ۱۲ نفر زبون ندارند متوجهی!
در ضمن مساله کلی تر از این حرفاست...
جوجه خوبی
حقیقتش مطلب شما را خواندم وخیلی لذت بردم نمیدانم چرا ولی جالب بود
بخصوص این مطلب
مساله خیلی ساده است. ما یک سری جوجه بودیم که فکر میکردیم میتونیم یک مرغی خروسی چیزی بشیم. و فکر میکردیم جهت نیل به این هدف مقدس کلاسهای دکتر اباذری بهترند.(آخر تجربه نشان داده جوجه هایی که رفتند سر بقیه کلاسها یا تبدیل شدند به جوجه اردک زشت یا اینکه جوجه رفتند تو بره اومدن بیرون!)
ما جوجه ها اول کم بودیم. شاید کمتر از انگشتان یک دست. ولی شدیدا عزم کرده بودیم که مرغ و خروس بشویم نه چیز دیگر! پس شروع کردیم به جیک جیک با دیگر جوجه ها و به همه شان گفتیم که نظریه فقط اباذری...و گند زدیم به هر استاد دیگری که بود!
خیلی حال کردم هنوز بامزه ای
زهی سعادت که آدم با آقای دکتر اباذری- فخر دانشکده علوم اجتماعی- مواجهه ای از این دست داشته باشد. کاش این جوجه ها کمی بیشتر قدر و اهمیت خودشان را بدانند و به سادگی ملعبه دست دیگران نشوند!
جماعت روشنفکر جوانمرد تر از این حرفهاست! تازه کجایش را دیده اید.
باید هوشیار تر از این حرفها بود!
دکتر اباذری؟
البته هر جور دوست دارید فکر کنید و تجربیات گهربارم تو دانشکده علوم اجتماعی هم میگه که خیلی های دیگه هم مثل شما فکر می کنند. ولی دکتر اباذری چیزی جز یک استاد با ظاهر خوب برای دخترها نیست.
یه زمانی یکی از اساتید روانشناسی می گفت این استادهای علوم انسانی که ان قدر ادعای خدایی می کنند چرا دست کم یک نظریه جهانی ازشون نداریم.
اندر اثبات کمترین ادعای خداییمان(!!!) همین بس که جرات نوشتن اسم خودمان هنگام نظر دادن را داریم و شجاعت پذیرفتن تبعاتش را!! حالا اینکه روانشناسی یا جامعه شناسی از علوم انسانی هستند یا نه هم به کنار خودش!!
سلام. دانشجوی ارشد هنر دانشگاه شاهد هستم و چند سالیست مباحث آقای اباذری را دنبال میکنم. واقعا جای تآسف داره درس نداشتن با آدمهای بزرگی که میخوان بقیه را از سطحی بودن در بیاورند. خوشحا میشوم اگه مرا از کلاسهای ارشد ایشون با خبر کنید.