تازه وارد ها

یادداشت های یک جفت جوجه جامعه شناس جوان که به دو صورت کاملا متفاوت فکر می کنند

تازه وارد ها

یادداشت های یک جفت جوجه جامعه شناس جوان که به دو صورت کاملا متفاوت فکر می کنند

مرده است یا بمیرانیمش؟!

قصد من اینجا پرداختن به دیدگاه های دکتر کچوییان و دکتر اباذری و میزان مناسبت آنها با جامعه ی ایران و ازین قبیل چیزها نیست. جلسه مناظره ی هفته ی گذشته حول محور دیدگاه دکتر کچوییان مبنی بر مرگ جامعه شناسی پیش رفت و دکتر اباذری صرفا در نقش منتقد ظاهر شد. پس من هم فقط میتوانم نظرم را درباره ی برخی استدلال های دکتر کچوییان و میزان وارد بودن نقد های دکتر اباذری به آنها بنویسم. البته قبل از شروع، ذکر دو نکته ضروری است:

1-    اصل را بر این میگیرم که خواننده در جلسه حضور داشته یا حداقل از مسائل مطرح شده در آن با خبر است. بنابر این زیاد در مورد خود جلسه گزارش نخواهم داد.(گزارش نشست)

2-    حرفهایم را بر اساس استدلال های دکتر کچوییان در خود جلسه(یعنی گفته های ایشان) می نویسم و نقدهای دکتر اباذری را در ذیل آن می آورم. {گرچه نقدهای دکتر اباذری به متن بود نه حرف! اما خیلی جاها می شد ردپای متن را در حرف هم دید و بنابر این نقد دکتر اباذری را در مورد حرف ها می شود آورد}

چند پارگی   مرگ؟!

به نظر من این جنس استدلال غیر منطقیست.اتفاقا مساله ی وجود مکاتب متعدد در جامعه شناسی نشان از پویایی دارد نه مرگ! تعبیر مرگ را برای چیزی میتوان به کار برد که مدتهاست تغییری نکرده و هرکسی به آن وارد می شود، مجبور به پیروی از سنت های قدیمی آن حوزه است و امکان تغییر و به روز شدن مطابق با مسائل جدید در آن نیست.

در این مورد، مقایسه ی جامعه شناسی با دین(مذهب) مقایسه ی به جایی بود. دکتر کچوییان می گویند چندپارگی در دین(که عموما بیشتر نقلی است تا عقلی) اشکال نیست اما در جامعه شناسی اشکال است اما یک سوال به چه دلیل وارد شدن اشکال و اختلال در یک علم یعنی مرگ آن علم؟! بیماری و درد،دقیقا نشان زنده بودن و واکنش نشان دادن است! دکتر کچوییان در بهترین حالت میتوانند بگویند جامعه شناسی بیمار است و نیازمند تیمار.

مرگ جامعه شناسی یا پوزیتیویسم؟

یک علم زمانی علم است که بتواند اعتبار خود را تحقیق کند.

وقتی موضوع یک علم از بین برود آن علم مرده است. موضوع جامعه شناسی هم دولت-ملت است که الان موضوعیت ندارد.

اینها نمونه ی حرفهای دکتر کچوییان در جلسه بود. از طرف دیگر، ایشان جا به جا از واژه ی فیزیک استفاده می کردند و برای اثبات مرگ جامعه شناسی، آن را با فیزیک مقایسه می کردند. این به نظرم نشان از همان غبطه ی معروف فیزیک دارد که انگار هنوز هم پابرجاست! منتقد علوم اجتماعی از مرگ جامعه شناسی سخن می گوید، اما استدلال هایش ناظر بر نوع اولیه (و خام) آن است. با این تفاسیر ایشان در بهترین حالت می توانند اندر مرگ پوزیتویسم سخن برانند و این یعنی یکی از همان تکه پاره های جامعه شناسی.

نقد نقد!

دکتر کچوییان در آغاز جلسه اشاره کردند که بحث از مرگ جامعه شناسی یک تحلیل تاریخی است. در طول جلسه هم از مفاهیم و اصطلاحات فوکویی استفاده میکردند.با همه ی این احوالات ایشان شدیدا از هر گونه گنجیدن در گفتمان فوکویی (یا اساسا هر سیستم دیگری) تبری می جستند. نقد دکتر اباذری هم، در اغلب موارد ناظر بر همین تناقض منطقی و تناقضاتی از این دست بود. اینکه ایشان صغری و کبرای فوکویی میچینند و نتیجه شان ضد فوکویی است. (یعنی در آن دستگاه معنا ندارد). به نظر من نمی توان کسی را که مدعی است در دستگاه های معرفتی موجود نمیگنجد (و یا برعکس مدعی گنجیدن در هیچ یک از دستگاههای موجود نیست!) از این جهت خیلی نقد کرد. اصرار دکتر اباذری بر ادامه ی چنین نوع نقدهایی برای بحث در این جلسه کارساز نبود.

و البته ارجاع دادن به مسائل خارج از موضوع خاص جلسه(از سوی هر دو طرف) حرکت درستی نبود. گرچه اشاره ی دکتر اباذری درباره ی نتایجی که از دل این بحث بر می آید، لازم بود اما مطرح کردن آن در چنین جلسه ای قابل توجیه نبود و باید جداگانه در مورد آن گفت و نوشت.

دکتر اباذری مدعی نشان دادن تناقض های منطقی متن بود. دکتر کچوییان در واکنش به این مدعا( با خنده) گفت: "بچه ها شاگردان من و شما هستند و بهتر می دانند چه کسی منطقی است و چه کسی غیر منطقی"! نمیخواهم درباره ی اخلاقی بودن یا میزان صحت این حرف بنویسم اما ذکر این نکته خالی از فایده نیست که دلیلی ندارد، کسی که نقد ناظر بر منطق متن می کند خود هم انسانی منطقی باشد و از نکاتی که مورد نقد خودش است پرهیز کند. معرفت لزوما منجر به عمل نمی شود. (چنانچه پزشکان علی رغم وقوف به ضرر سیگار و منع آن، خود سیگار میکشند)

دکتر اباذری در این جلسه دقیقا به شیوه ی انتقادی عمل کردند و تناقض های درونی متن را نشان دادند. کار ایشان از این حیث بی اشکال بود حال چه ایشان منطقی باشند یا نه!

در پایان میخواهم سوالی را مطرح کنم که هنوز برای خودم باقیست. اینکه متن و حرفهای مطرح شده توسط دکتر کچوییان(که البته گویا مورد قبول ایشان هم نیست!) ناظر بر یک هست است یا باید؟! یعنی ایشان معتقدند که جامعه شناسی مرده است یا باید بمیرانیمش؟!

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 

*متن بالا یک متن کاملا اجباری است!‌بدین معنا که دکتر هاشمی در کمال فراست و باهوشی ما را مجبور کردند که به جای حضور در کلاسی (که در واقع باید تشکیل نمی شد چون دقیقا همزمان با مناظره بود) گزارش از جلسه بنویسیم!‌البته نه دقیقا گزارش!‌و چون جلسه هیچ ربطی به کلاس جامعه شناسی سازمان ها نداشت مجبور شدند یک سوالاتی هم ییهو(!) طراحی کنند که ما مثلا به آن سوال ها جواب بدهیم!‌من هم این را نوشتم!‌البته دست نویس تحویل دادم. دیشب به یمن نگرانی یک از دوستان تایپش کردم و دوست عزیز ویرایشش کرد و  امروز برای خالی نبودن عریضه ی وبلاگ گذاشتمش اینجا! در پایان از زحمات این دو بزرگوار (یعنی دکتر هاشمی و فاطمه!) که در نهایت به نفع وبلاگ تمام شد قدردانی مینمایم!‌خدا خیرشان بدهاد...

نظرات 4 + ارسال نظر
محمدلو دوشنبه 1 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 09:12 ق.ظ

چطوری خانم دکتر؟خوبی؟خوشحالم که وبلاگتو دیدم.به امیددیدار

ساغر چهارشنبه 3 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 10:28 ق.ظ

ای بابا.... مفت مفت دکترم شدیم! ولی من از این واژه ی خانوم دکتر اصلا خاطره ی خوشی ندارم چون همیشه یاد آمپول زن(!) هایی می افتم که با خشونت تمام...!
ممنون که سر زدین... آره واقعا به امید دیدار

نسیم دوشنبه 6 دی‌ماه سال 1389 ساعت 02:56 ب.ظ

خیلی خوب بود ساغر جان. انقد کامل نوشتی فقط میتونم بگم براوو.

مسعود سه‌شنبه 21 دی‌ماه سال 1389 ساعت 08:21 ب.ظ http://masoudsoltani.mihanblog.com

نوشته‌ای درباره این مناظره نوشتم و از تعبیر شما در عنوان استفاده کردم. آدرس آن در وبلاگم این است.
http://masoudsoltani.mihanblog.com/post/24

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد