تازه وارد ها

یادداشت های یک جفت جوجه جامعه شناس جوان که به دو صورت کاملا متفاوت فکر می کنند

تازه وارد ها

یادداشت های یک جفت جوجه جامعه شناس جوان که به دو صورت کاملا متفاوت فکر می کنند

از انتخابات دهم تا انتخاب واحد ما

چرا کلاسهای دکتر اباذری تشکیل نشد؟

 

گویا ناصرالدین شاه، جمله ی معروفی دارد که "بیله دیگ بیله چغندر" یا "همه چیزمان به همه چیزمان می آید". جمالزاده هم در داستانی به همین نام،حقانیت این عبارت را نشان می دهد.

از طرفی می گویند که جامعه ی ایران یک جامعه ی سیاست زده است و سایه ی سیاست بر زندگی روزمره ی مردم سنگینی می کند. به قولی سیاست در ایران ابرمیدان است. جدا از اینکه کدامیک از تعابیر بالا را برای این مسئله به کار بگیریم به نظر من هماهنگی و ارتباطی قوی میان شیوه ی کنش سیاستمداران در عرصه ی عمومی و روش عمل افراد در نهاد های کوچکتر وجود دارد. یعنی همان بیله دیگ بیله چغندر. من در این مطلب  میخواهم یکی از این هماهنگی ها را که دور و بر خودمان اتفاق می افتد، به تصویر بکشم:

دانشگاه یک نهاد است و طبعا ساختاری دارد. در این ساختار است که شیوه ی عمل افراد مشخص می شود و معنا پیدا می کند. نام این دانشگاه گره خورده است با انتخاب واحد که یک رویه ی عادی است و در تمام دانشگاه ها وجود دارد. انتخاب واحد یعنی انتخاب دانشجویان از بین دروس ارائه شده. آنها معمولا این انتخاب را بر اساس زمان ارائه ی درس، استادی که تدریس می کند و ترمی که در آن مشغول به تحصیل هستند انجام می دهند.

نام حکومتی که اولش می نویسند جمهوری هم با انتخابات گره خورده است. انتخابات یعنی انتخاب مردم از میان نامزدهای موجود. آنها معمولا این انتخاب را بر اساس برنامه های ارائه شده، افرادی که از آن نامزدها حمایت کرده اند و وضعیت جامعه انجام می دهند. 

 

تقلب تو روز روشن

انتخابات دهم برگزار شد. آرای مردم به راحتی نادیده گرفته شد و شخص دیگری را به جای فرد منتخب مردم در کاخ ریاست جمهوری نشاندند.

انتخاب واحد ما انجام شد. انتخاب مردم به راحتی نادیده گرفته شد و قرار بر این شد که استاد دیگریی به جای استاد منتخب دانشجویان نظریه تدریس کند. 

توهین به شعور انسانها  

پس از انتخابات دهم، مردم فهمیدند که نظرشان برای حکومت هیچ اهمیتی ندارد. در واقع به مردم گفته شد که شما حتی صلاحیت انتخاب از بین نامزدهای مورد تایید ما را هم ندارید. ماییم که به جایتان تصمیم میگیریم. و این یعنی توهین مستقیم به شعور مردم!

پس از انتخاب واحد اخیر، دانشجویان فهمیدند که نظرشان برای دانشکده هیچ اهمیتی ندارد. در واقع به دانشجویان گفته شد که شما حتی صلاحیت انتخاب از بین استادان مورد تایید ما را هم ندارید. ماییم که به جای شما تصمیم میگیریم. و این یعنی توهین مستقیم به شعور دانشجویان!  

بی معنا بودن دموکراسی و مسئله ی تعداد بیشتر  

پس از انتخابات دهم، مردم فهمیدند که عدد هیچ معنایی ندارد و مهم نیست که چه تعداد فردی را برگزیده باشند. مهم تصمیمی است که گرفته شده است.

پس از انتخاب واحد اخیر، دانشجویان فهمیدند که عدد هیچ معنایی ندارد و مهم نیست چه تعداد استادی را یبرگزیده باشند. مهم تصمیمی است که گرفته شده است.  

بی اهمیت بودن اعتراض 

پس از انتخابات دهم مردم فهمیدند که مهم نیست چند نفر و چگونه اعتراض کنند. مهم این است که برای حکومت اعتراض هیچ اهمیتی ندارد و با ابزار قدرتی که در اختیار دارند آن را سرکوب می کنند.

پس از انتخاب واحد ما، دانشجویان فهمیدند که مهم نیست چند نفر و چگونه اعتراض کنند. مهم این است که برای دانشکده اعتراض هیچ اهمیتی ندارد و با ابزار قدرتی که در اختیار دارد آن را سرکوب می کند.   

 تظاهر به اهمیت همه ی موارد بالا

پس از انتخابات دهم گفته شد که میزان رای ملت است، مردم حق انتخاب دارند، نامزد آ آراء بیشتر رئیس جمهور خواهد شد و ما به شکایات رسیدگی خواهیم کرد.

پس از انتخاب واحد ما، اظهار شد که دانشجویان حق انتخاب دارند، اولویت با دانشجویان کارشناسی است که تعدادشان بیشتر است.{البته بیش از این به خودشان زحمت تظاهر ندادند. حداقل به خاطر کم داشتن این یک مورد دانشگاه می تواند خوشحال باشد!) 


نتیجه ی اعتراض

پس از انتخابات دهم خواست اصلی مردم در اعتراضات،  ابطال انتخابات بود. کم کم خواست اصلی فراموش شد و تقلیل پیدا کرد به جلوگیری از کشت و کشتار و اعدام، آزادی زندانیان، رعایت حقوق زندانیان. بعد شد رعایت حقوق اولیه ی زندانیان و اگر وضع به همین منوال پیش رود معلوم نیست که به کجا خواهیم رسید؟ به مبارزه برای حفظ حق موجودیت؟

پس از انتخاب واحد ما، خواست اصلی دانشجویان در اعتراضات، تشکیل تمامی کلاسها به استادی شخص دکتر اباذری بود. بعد شد برگزاری کلاس نظریه ها و وعده ی تشکیل کلاس دیگر در ترم های آینده، بعد شد برگزاری نظریه 3 و قول تشکیل سایر کلاس ها در ترم های آینده و الان هم که با توجه به خبر جایگزینی آقای زائری به جای ایشان تقلیل پیدا کرد به برگزاری نظریه 3 در ترم های آینده و اگر وضع به همین منوال پیش برود معلوم نیست خواست نهایی ما از دانشکده چه می تواند باشد؟ صرفا حضور دکتر اباذری و نشستن در اتاق؟!

 

سوالی که در آخر برای من پیش می آید این است که آیا این ماییم که  در داخل نهاد ها چنین سیستمی را به وجود آورده ایم و بعد این روش تعمیم پیدا کرده است به کل جامعه؟ و یا برعکس روش سیستم کلی جامعه ناگزیر به ما هم سرایت کرده است؟

هر جوابی که به این سوال بدهیم باز هم یک چیز غیر قابل انکار است و آن ارتباطی است که بین این دو وجود دارد. پس تغییر هر کدام ناگزیر روی دیگری نیز اثرگذار خواهد بود. 

 

------------------------------------------------------------------------------------------------------ 

* اینها را تند تند نوشتم بلکه هر کس این را می خواند متوجه باشد که چقدر همه چیز به هم ربط دارند و چقدر عمل او می تواند موثر باشد. از دانشکده و گروه و دکتر اباذری که نا امید شدم. اما یک کار خیلی خیلی ساده هست که ما دانشجوها می توانیم انجام دهیم . اگر همه ی کسانی که در ترم جاری نظریه ۱ و نظریه ۳ گرفته اند در اعتراض به این جایگزینی متقلبانه و بی مناسبت کلاس را حذف کنند شاید بعضی ها بفهمند که داشجو ها گوسفند نیستند و به کارهایشان واکنش نشان می دهند. حالا نه این که فکر کنید چون آقای زائری را جایگزین کرده اند این را می گویم. نه این که چون دانشجوی دکترایی را که هنوز از پایان نامه اش دفاع نکرده است و دکترا ندارد را جایگزین اباذری کرده اند این را بگویم. و نه به خاطر این که ایشان هیچ سابقه ای در تدریس در دانشگاه (حداقل در دانشکده ی ما) نداشته اند. خدا شاهد است اگر بهتر از اباذری اش را هم می آوردند همین را می گفتم. مسئله این است که انتخاب ما کلاس دکتر اباذری بوده است نه کس دیگر. 

نگران عقب افتادن و از این چیزها هم نباشید. این نظریه ها تقریبا فقط پیش نیاز خودشان هستند. تا دلتان بخواهد واحد هست که بردارید. در ضمن اگر تعداد آدمهایی که نظریه پاس نمیکنند زیاد باشند احتمال تشکیل کلاس در آینده خواهد بود.

 

حالا هر اتفاقی بیفتد اگر این دو کلاس تشکیل هم بشوند باز تعداد دانشجویانی که حذف می کنند برابر خواهد بود با تعداد دانشجویانی که برایشان مهم است سر کلاس چه کسی بنشینند. و تعداد دانشجویانی که حذف نمی کنند معادل تعداد دانشجویانی است که فقط آمده اند تا مدرک بگیرند و بروند! (و البته معلوم نیست که این مدرک چه دردی از آنها دوا خواهد کرد) 

 

به قول مهران مدیری.... جان من... جان من اگر میخواهید که دیگر از این بلاها سرمان نیاورند...اگر میخواهید راه برای  رسیدن به خواسته هایمان چه در دانشکده و چه در بیرون هموار تر بشود از این یک فقره فعالیت مدنی-دانشکده ای احراز نکنید! 

 

** دیشب (۱۱/۷) با خبر شدیم که کلاس نظریه تشکیل شده. ۸ نفر از بچه ها رفته اند سر کلاس و با یک آقایی مواجه شده اند که متوجه شدند زائری نیست! بعد آقای مربوطه گفته: اعتمادی هستم. امروز بهم گفتن میای نظریه درس بدی؟!!!! (بدون شرح!)  ۱۲/۷/۸۹ ساعت ۱۰

نظرات 14 + ارسال نظر
وبساز یکشنبه 11 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 07:29 ق.ظ http://www.2websaz.co.cc

سلام چهار حرف داره عشق سه حرف داره گل دو حرف داره اما تو حرف نداری

لذت داشتن یه دوست خوب تو یه دنیای بد مثل خوردن یه فنجون قهوهّ گرم زیربرف درست که هوارو گرم نمیکنه ولی آدمو دل گرم میکنه


اگه غمگین بودی واحتیاج به درد دل داشتی خبرم کن.بهت قول نمیدم بخندونمت ولی این قول رومیدم که باهات گریه کنم

یک نفر . . .
یک جایی . . .
یک وقتی . . .
تموم رویاش . . .
لبخند تو بودی . . .
پس یک جایی . . .
یک وقتی . . .
با یک لبخند یادش کن

وبساز ابزار وب نویسان جوان
جدیدترین کذهای موزیک

اووووووه یکشنبه 11 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 09:45 ق.ظ

جالبه که این وسط کسی به مقصر اصلی گیر درست و حسابی نمی ده!
تو یه ساعت سه تا درس گرفته و همه رو با بی مسئولیتی گیر انداخته و تا هفته دوم سال جیک نزده!
آموزش و گروه و... مشغول رفع و رجوع گند آقای دکترن!
و شماها تموم نبوغ نداشتتون رو صرف گیر دادن به آموزش و گروه و.. هزار تا چیز بی ربط دیگه کردین!

ساغر یکشنبه 11 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 09:57 ق.ظ

جناب اووووووووه:
قابل توجه شما که استادا اصولا ساعت میدن آموزش برنامه میچینه!
نقد دکتر اباذری سر جای خودش به موقع حساب ایشان را هم میرسیم اما یه چیزی رو بدونید استاد ها خودشون به تنهایی تصمیم نمییرند و اونها رو تحت فشار میذارن! همیشه قضایا به همین سادگی نیست. اگر جامعه شناسید که یک کم اون پوسته ی رویی رو کنار بزنید تا چیزهای دیگه رو هم ببینید!
در ضمن بحث من خیلی مربوط به این نمیشد که کی این کار رو کرده! من واژه ی دانشکده رو به کار بردم که همه رو در بر بگیره!‌مهم اینه که یه اتفاقی افتاده و من دارم این اتفاق رو اینجوری میبینم حالا تقصیر هر کی میخواد باشه به من چه!

اووووووه یکشنبه 11 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 10:21 ق.ظ

اباذری رو تحت فشار گذاشتن تو یه وقت سه تا درس بگیره؟!؟!؟!
چجوری تحت فشار گذاشتن؟!؟!؟!
برای چی تحت فشار گذاشتن؟!؟!؟!
اصلا کجا دیدی تحت فشار گذاشتن؟!؟!؟!

ضمنا اطلاعاتت کمه. استادا درس می گیرن. آموزش برنامه استادا رو اعلام می کنه.

ساغر یکشنبه 11 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 12:24 ب.ظ

در مورد سوال اول من همچین چیزی نگفتم!
در مورد سوالای دیگه هم باید دود چراغ بخوری و ۲۰ دفعه هم از اتاق این و اون پرت شده باشی بیرون تا بفهمی من چی میگم!
ببخشید پس چرا یه سری استادا میری پیششون خودشون هم خبر ندارن که تو این ترم چی دارن و چه ساعتی؟!
در ضمن من این اطلاعات رو از منابع رسمی-دانشکده ای گرفتم یعنی اونا هم اطلاعاتشون کمه
بعد فقط یه لحظه فک کن! اگه هر استادی بخواد خودش کاملا تعیین کنه که چه روز و چه ساعتی چی درس بده اونوقت آموزش چجوری کلاسا رو هماهنگ میکنه؟ بالاخره ما به اندازه همه استادا که کلاس نداریم!
و یه چیزی تو چرا میترسی که اسمتو بگی؟!!!

اووووووه یکشنبه 11 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 01:55 ب.ظ

اباذری روز یکشنبه ساعتشو نگاه کرد و با عجله دوید و تازه دید ااااااه ه ه ه ه ه.... سه تا کلاس دارم!!
خب فوق لیسانسیه رو می رم
بذار تو راه پله فک کنم که حالا رفتم چی بگم؟؟؟؟؟!!!!؟؟؟!؟؟!؟!؟؟؟؟!؟!؟؟!؟؟!؟
یک. دو. سه. حالا فهمیدم.. بزن بریم

ساغر یکشنبه 11 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 02:01 ب.ظ

یه سوال رو ساعت آدم میزنن که آدم سه تا کلاس داره نه؟!!!
به این انتخاب فوق لیسانسش نقد وارده ولی خب وقتی یه عده ای هستند که انگار هیچ فرقی نمیکنه واسشون که کی بیاد بشون درس بده... خب اباذری میگه حالا که دیگران هستن من چرا به خودم زحمت بدم. به نوعی عمیات قرض و استقراض نون! متوجهی؟!
در ضمن اصلا مساله این نیست... اصن گیرم که تقصیر اباذری . من این وسط طلبکارم اینو بفهم! تازه مطمئنم خودت اصن برنداشتیش!
راستی یه کم بیشتر نمایشنامه بخون موفق میشی کم کم!

پسر بد به درد نخور لج درار دوشنبه 12 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 06:32 ب.ظ

چه مقایسه ی جالبی کردی ساغر! واقعا درست بود. ولی مسئله اینه که ٪۹۰ آدما همیشه مسائل رو کوچیک میشمرن و به خودشون زحمت نمیدن که دنبال حقشون برن. یا میترسن؛ مثل همون ترس مرضی که سر پرسشنامه ها دیدیم؛ یا مسائل مهمتری دارن و اینجور مسائل واسشون بی اهمیته (قابل توجه آقا بامداد. (۰؛ )

ساغر دوشنبه 12 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 08:44 ب.ظ

D:
عالی بود فرداد دلم خنک شد! منظورم اون جمله آخره البته!
ولی میدونی این چیزا دلیل تاریخی داره. ایرانی از اولشم همینجوری بوده! و همین راز بقای ماست! وقتی بترسی محافظه کار هم میشی خود به خود.سازگاری ایرانی )بازرگانو بخون! جدا از اینکه همچین چیزایی میتونه تغییر بکنه یا نه مساله اینه آیا همچین روش هایی هنوز هم کاربرد داره؟
خیلی دوس دارم بشینم کلی روش کار کنم اگه وقت شه...

(البته میدونی در یه برهه هایی هم انقدر برامون سخت اومده که یادمون رفته محافظه کاریم انگار! مثل همین بعد انتخابات!...نه مثکه یه کورسویی هست!)

محدثه قزوینی سه‌شنبه 13 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 12:21 ق.ظ

ساغر شمارت رو ندارم همینجا بهت میگم که 12 فردا اگر دانی بیا انجمن رفتم پیش غفاری حرفای جالبی میزد .راستی اعتمادی رو هم دربارش میخوام باهات حرف بزنم
وضعیتی که ما داریم میشه کفت شبیه همون چوب دو سر نجسه متاسفانه اگر تونستی حتما بیا

غفاری که اصولا حرفاش جالبه!
تعبیرت هم خیلی جالب بود. موافقم خیلی. مرسییییییییییییی
یعنی بدبخت تر از دانشجوی علوم اجتماعی ای که در ایران تحصیل میکند آدم پیدا می شود؟!؟!!!!

نیلوفر جمعه 16 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 12:22 ب.ظ http://www.farzanegani87.blogfa.com

خیلی طولانی نویس شدی ساغر

سلام
خوبی؟
می دونم که درد آدمها رو نمیشه کوتاه نوشت اما جون هرکی دوست داری مختصر بگو
مختصر تر مختصر تر مختصر
وقتی داری می نویسی هی اینو با خودت تکرار کن : دی

م و ف ق ب ا ش ی . . .

ساغر جمعه 16 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 07:58 ب.ظ

خب آره ... راست میگی
وبلاگ جای این روده درازی ها نیست!‌جاش تو روزنامست!!! D;
ولی من چه کنم که طبق عهد قبلی نمیخوام خودمو سانسور کنم
الان هم خودش میاد من که نمینویسم که!! (مث این شاعرا هستن میخوان بگن ما دیگه خیلی...!)
ولی میدونی من اگه شروع کنم به اینکار میدونم عاقبت خوشی نداره واسم! حداقل توی وبلاگ این کار رو نباید بکنم!
و یک چیز دیگه: من این تیتر گذاری های دقه به دقه رو گذاشتم که مثلا از این دراز دیده شدنش کم بشه ولی انگار خیلی به درد نمیخوره...
یا شاید مثلا برای پی نوشت این پست هم باید تیتر میذاشتم!

حالا از همه این حرفا گذشته من که میدونم تو اومدی دیدی پستمو حوصلت نیومده بخونی گفتی حالا بیا یه گیری به این ساغر بدیم بخندیم بگذره امروزمون...!
برو بچه! انقد گیر نده به دختر مردم زشته!!! (آخر انتقاد پذیری!!)

نیلوفر جمعه 16 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 08:06 ب.ظ http://www.farzanegani87.blogfa.com

منم که می خندم
پس می شوم خندنده
تویی که مورد خنده واقع می شوی
پس می شوی مخدوند

به قول شاعران متجدد . . . به این میگن هایکو

به جان خودم نباشه به جان خودت خودش اومد D:

ه ه ه هندووووووووووووونه!
بی مزه

فرزانه جمعه 7 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 07:09 ب.ظ http://http:/

ساغر سلام. خوبی؟ مطالبت جالب بود ولی خیلی خدایی زیاد بود! ولی امام زاده بیژنشو خوب اومدی............ ایول

فک کنم اشتباهی هستی! بیخودی الملک

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد