چهارشنبه هفته ی گذشته در دانشکده ، جلسه دفاع پایان نامه دکترا بود با موضوع " بررسی سینمای پر مخاطب ده ساله ی اخیر". استاد راهنمای پایان نامه سارا شریعتی بود و استاد مشاور موجود در حلسه دکتر اباذری. جلسه سه تا داور داشت که از بینشون فیاض مال دانشکده خودمون بود. مطلب پایین رو برای یکی تقریبا به حالت درد دل نوشته بودم! البته در جواب سوال خودش که چه خبر بود؟ بعدا فکر کردم که چرا(با اصلاحاتی!) نذارمش رو وبلاگ. شاید تبدیل یه یک بحث خوب شد:
جلسه دفاع چهارشنبه یه مقدار متفاوت بود. و به نظرم اگر جلسه در اتاق شورا برگزار نمیشد این تفاوت به وجود نمیومد!
یکی از داور ها تو صحبت هاش یه چیز شبیه این گفت که این پایان نامه برای چی نوشته شده؟ برای اینکه یه نفر دکترا بگیره یا اینکه یه تاثیری در سیاست گذاری داشته باشه و یه دردی ازش دوا کنه؟ وقتی کسی این رو میخونه ممکنه مثل من به این نتیجه برسه که اگر این رساله نوشته نمیشد اتفاقی نمی افتاد جز این که یک نفر دکترا نمیگرفت!
بعدا اباذری در جواب گفت که این درد همه ی ماست! همه میگیم که مسئولان باید بیان و ببینند در دانشگاه چه خبره و ... ولی نمیان. معلومه که دکترا میگیریم که مدرک بگیریم (در واقع همون پایان نامه مینویسیم که دکترا بگیریم) در این که اصلا شک نکنید!
بعد از چند دقیقه آقایی که احساس میکرد جلسه در حال اتمامه چند بار دست بلند کرد و گفت من یک نکته ای رو میخام بگم. سارا شریعتی با حالتی مملو از شک و نگرانی گفت خواهش میکنم... بعد اباذری گفت: ببخشید هوا گرمه و.. قبل از اینکه جمله اش تموم شه آقای نامبرده دکمه ی بلندگوی روبرو شون رو زدند و با صدایی بلند(تقریبا داد و فریاد!) گفتند: آقای دکتر شما گفتید مسئولان نمیان، این آقایون از مجلس شورای اسلامی اومدند، من به محض اینکه متوجه شدم اینجا همچین خبری هست دو نفر دیگه از نمایندگان شورای سیاستگذاری ...(نمیدونم چی چی، خیلی طولانی بود!) رو هم با خودم اوردم، اما خداوکیلی این جلسه چه چیزی دست من داد؟ که من اون رو برای سیاستگذاری به کار ببرم؟ چه فایده ای داشت و از این حرفا که من از بچه های همین جا بودم و با آقای فیاض با هم همکلاس بودیم و ... دانشگاه محدود شده به بحث های آکادمیک به درد نخور و اینا...
بعد سارا گفت: میخواید شما اول متن رو بخونید بعد در موردش صحبت کنید ببینید به کارتون میاد یا نه چون تو یک ساعت ...
بعد اون آقا گفت: "میخواستم جواب آقای دکتر رو هم داده باشم"!!!!!!
بعد همون داوری که از رساله انتقاد کرده بود به اون نماینده مجلس جوابی داد که چون درست یادم نیست نمیتونم بنویسم. آقای نماینده مجلس هم لطف کردند از جواب دادن دوباره صرف نظر کردند!!!!!(فکر کنم جلسه دفاع پایان نامه رو با تریبون های مجلس اشتباه گرفته بود که همش داد میزد! آخوندها هم همینجوری اند، فکر میکنند همه جا منبره!)
ولی کلا جالبه که اباذری چیزی نگفت!
توصیف حالت حق به جانب نماینده مذکور به قدری دشوار است که بایستی گفت، زبان در شرحش چو خر در گل بماند!!!
دیروز بعد این اتفاقات خیلی احساس بدی داشتم. انگار ما نمیتونیم از خودمون هم انتقاد کنیم و همش باید بترسیم که موجودیتمون بره زیر سوال و حواسمون باشه که غریبه ای نباشه بینمون
خیلی بده. خیلی... مثل موقعی اه که کشوری درگیر جنگ خارجی میشه و اونوقت کسی از درون نمیتونه نقدش کنه
اتفاقی که در سطح وسیعترش در دهه اول انقلاب افتاد و البته حربه ای شد برای حکومت، بیشتر...
چرا باید اینجور باشه؟ این ترس در خود نقاد هم به وجود میاد و اجازه نقد در ذهنش رو هم نمیده (خود سانسوری) به مرور زمان و این باعث رکوده...
حس بودن در چنین محیطی خیلی بده، و داره برای من تکرار میشه. موقعی که میخواستند در مدرسه رو تخته کنند و اونوقت من میترسیدم که چیزی بر ضد سیستم مدرسمون بگم... ترس از اینکه هر چیزی که مینویسی روزی بر علیه خودت استفاده میشه...
دیدم هیچی نظر نیست!ضایع میشم چون اینو گذاشته بودم که نظر بخونم!
گفتم لااقل خودم برای خودم نظر بذارم!
دستت درد نکنه خسته نباشی جوون! ایشاالله یکی دفاع خودتو بنویسه!D:
تبریک میگم بهتون. مختصر و مفید میگم وبلاگتون واقعا خوندنیه.
این نظر رو اینجا گذاشتم که این پست هم ۲تا نظر داشته باشه و ساغر ضایع نشه. (:
این پست واقعن خوب و قابل تامل بود
و یک نکته ای واقعن: اثبات شیئ که نفی ماعدا نمیکند؟ هان؟!
منظور این که همه ی پست هامون خوب اند مگه نه؟
من هم تو اون جلسه بودم. اون اقا نماینده مجلس نبود و فقط از دفتر فرهنگی مرکز پژوهش های مجلس اومده بود بنده خدا! جمع بندی ام اینه که زر زدی!ً دنبال نقطه میگردی!! همه چی رو به هم بستی که چی!! تو فقط مواظب باش اباذری جونت یاش اه اه حالم الزتون به هم میخوره. اون یک جلسه دفاع پفکی بود هیچی هم توش نبود! نه وقت اینارو بنویسی ها!؟
راستش چون خیلی گذشته یادم نمیاد اون آقا دقیقا چیکاره بود ولی ۲ تا نکته خیلی مهمه: یکی اینکه روی این از مجلس یا یه جایی مربوط به اونجا اومدنش تاکید داشت و هی هم میگفت که دو نفر دیگه رو هم اوردم و ما وقت عزیزمون رو گذاشتیم اومدیم اینجا و ازاین تریپا . دوم اینکه آدمهایی که دور و برش نشسته بودند یک لحظه تعجب کردن و حتی یک نفر گفت که آقا شما از صب تا شب تو مجلس نشستین حرف میزنین اینجا هم دست از سر ما برنمیدارین و باز باید حرف بزنین؟ یعنی اینکه برداشت آدمهای توی جلسه این بود که ایشون نماینده مجلسند.
بعدشم حالا هر چی...
به هر حال اون آدم از جایی خارج از دانشکده اومده بود و خارج از فضای دانشگاهی این مهمه...
و سوالی که اینجا برای من پیش میاد اینه که دقیقا چه زری زدم؟! چی رو به چی بستم!رو هوا حرف زدن هم حدی داره آخه!
جناب غیر بسیجی لطفا حالا که جرات نداری اسمتو بنویسی بعد فحش بدی لااقل از اسم مستعار یکسان استفاده کن همه جا!یه کم هم جربزه داشته باش ترسووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووو